برای من نوشته گذشته ها گذشته
تمام قصه ها هوس بود
برای او نوشتم برای تو هوس بود
ولی برای من نفس بود
کاشکی خبر نداشتی دیوونه ی چشاتم
یه مشت خاک ناچیز افتاده ای به زیر پاتم
کاشکی صدای قلبت نبود صدای قلبم
کاشکی نگفته بودم تا وقت جون دادن باهاتم
تاوقت جون دادن باهاتم
نوشته هر چه بود تموم شد
نوشتم عمر من حروم شد
نوشته رفته ای ز یادم
نوشتم شمع رو به بادم
نوشته در دلم هوس مرد
نوشتم دل توی قفس مرد
کاشکی نبسته بودم
زندگیمو به چشمات
کاشکی نخورده بودم
به سادگی فریب حرفات
لعنت به من که اسون
به یک نگات شکستم
به این دل شکسته
راه گریزو ساده بستم
تا وقت جون دادن باهاتم
تا وقت جون دادن باهاتم