SP3_Black_Dog_09.11.13.part1.rar http://rapidshare.com/files/306858244/XP-SP3_Black_Dog_09.11.13.part2.rar http://rapidshare.com/files/306858674/XP-SP3_Black_Dog_09.11.13.part3.rar http://rapidshare.com/files/306859155/XP-SP3_Black_Dog_09.11.13.part4.rar http://rapidshare.com/files/306859637/XP-SP3_Black_Dog_09.11.13.part5.rar http://rapidshare.com/files/306860114/XP-SP3_Black_Dog_09.11.13.part6.rar http://rapidshare.com/files/306860648/XP-SP3_Black_Dog_09.11.13.part7.rar http://rapidshare.com/files/306860799/XP-SP3_Black_Dog_09.11.13.part8.rar
دیگر از دست خودم هم خسته ام
از سکوت, این مرگ مبهم خسته ام
مرده هاگفتند مرگ آسایش است
من ولی حالا که مردم خسته ام
آه .. بردارید از رویم نقاب
من دگر از اسم آدم خسته ام
از تمام حرف ها که می زنید
از همین لفظ نخور غم خسته ام
این که باید پیش چشمان شما
تا ابد محتاج باشم خسته ام
این شما این ذره های آخرم
من که دیگر از خودم هم خسته ام ...
سینه از عطر توام سنگین شده
ای بروی چشم من گسترده خویش
شایدم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم ز الودگی ها کرده پاک
ای تپش های تن سوزان من
اتشی در سایه مژگان من
ای زگندمزارها سر شارتر
ای ز زرین شاخه ها پر بارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردیدها
با توام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر جز درد خوشبختیم نیست
ای دل تنگ من و این بار نو؟
هایهوی زندگی در قعر گور؟
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم
درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سر نهادن بر سینه دل سینه ها
سینه الودن به چرک کینه ها
در نوازش نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
زر نهادن در کف طرارها
گمشدن در پهنه یازارها
اه ای با جان من اویخته
ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره با دو بال زرنشان
امده از دور دست اسمان
از تو تنهائیم خاموشی گرفت
پیکرم بوی هم اغوشی گرفت
جوی خشک سینه ام را اب تو
بستر رگهام راسیلاب تو
درجهانی اینچنین سرد و سیاه
با قدمهایت قدمهایم براه
ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گیسویم را از نوازش سوخته
گونه هایم از هرم خواهش سوخته
اه ای بیگانه با پیراهنم
اشنای سبزه زاران تنم
اه ای روشنان طلوع بی غروب
افتاب سرزمین های جنوب
اه اه ای سحر شاداب تر
از بهاران تازه تر سیراب تر
عشق دیگر نیست این این خبر گیست
چلچراغی در سکوت و تیر گیست
غشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد
این دگر من نیستم من نیستم
حیف از ان عمری که با من زیستم
ای لبانم بوسه گاه بوسه ات
خیره چشمانم به راه بوسه ات
ای تشنج های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم
اه میخواهم که بشکافم ز هم
شایدم یکدم بیالاید به غم
اه میخواهم که بر خیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم هایهای
ای دل تنگ من و این دود عود؟
در شبستان زخمه های چنگ و رود؟
این فضای خالی و پروازها؟
این شب خاموش و این ارزوها؟
ای نگاهت لای لائی سحر بار
گاهوار کودکان بیقرار
ای نفسهایت نسیم نمیخواب
شسته از من لرزه های اظطراب
خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیای من
ای مرا با شور شعر امیخته
اینهمه اتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به اتش سوختی
شعر زیبای فروغ فرخزاد
سفر غریبی داشتم توی اون چشم سیاهت
سفری که برنگشتم،گم شدم توی نگاهت
یه دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود
چشم تو مثل یه سایه ،همه جا همسفرم بود
من همون لحظه ی اول آخر راه می دیدم
تپش عشقمو تو رگهام عاشقونه می شنیدم
وای اگر،همسفرم
بعد از این در سفر
بی تو من تنها باشم
برم قربون اوووون ، پروردگاریییی
که عاشق کرده ما را از قراری
بیا عاشق بیا ، دنیا بسازیم
بیا اون باوفا چون ما بسازیم
تو خورشید و بیار و چشمه ها رو
منم اون کوله بار قصه ها رو
هواش از تو نگاهش از تو خوبه
حلال روی ماهش از تو خوبه
حلال روی ماهش از تو خوبه
دلش با تو ، وفاش با تو ، مرام با خداش با تو
محبت کردنش با من ، به خاک افتادنش با من
چراغش را تو روشن کن ، لباسش را تو بر تن کن
اذون مغربش با من ، طلوع مشرقش با من
برم قربون اون ، پروردگاریییی
که عاشق کرده ما را از قراری
بیا عاشق بیا ، دنیا بسازیم
بیا اون باوفا چون ما بسازیم
یکی بود و نبود قصه هاش با من
دل تنگ غروب و غصه هاش با من
طلا و خوشه های گندمش با تو
خداوندا رضای مردمش با تو
یکی بود و نبود قصه هاش با من
دل تنگ غروب و غصه هاش با من
طلا و خوشه های گندمش با تو
خداوندا رضای مردمش با تو
دلش با تو ، وفاش با تو ، مرام با خداش با تو
محبت کردنش با من ، به خاک افتادنش با من
چراغش را تو روشن کن ، لباسش را تو بر تن کن
اذون مغربش با من ، طلوع مشرقش با من
برم قربون اوووون ، پروردگارییییی
که عاشق کرده ما را از قراری
بیا عاشق بیا ، دنیا بسازییییم
بیا اون باوفا چون ما بسازیم
به خاطر کدوم گناه * دارن قصاصم می کنن
خنجر تبعید می زنن به قلب بی گناه من
آرزوهام در گذرن * تو دشت وحشی جنون
سرده و می سوزه تنم * از حرم داغ و گرم خون
سنگی که می خورد به تنم * گریه می کرد چه بی صدا
ببین چه می کنن با من * این آدمای بی خدا
می گن که پروانه ی عشق * به دور شمع پر می زنه
از تب عشق اون ولی * می سوزه....دم نمی زنه
تو حرم داغ خون و سنگ * به حرمتت دم نزدم
تا به تو ثابت بشه که معنی عشقو بلدم
به خاطر کدوم گناه * دارن قصاصم می کنن؟
به جرم دوست داشتنه تو * قشنگترین گناه من
این پدرم بود که هنوز تموم هستی منه
به خاطر کدوم گناه * اونم به من سنگ می زنه
برادرم بود که هنوز یاور و جون پناهمه
پناه بی پناهیام * خواستن تو گناهمه
بذار بمیرم از خودم * برم به مهمونیه عشق
تو هم شدی گناه من * منم یه قربونیه عشق
منو ببخش قاصدکم * باید از هم جدا بشیم
من از تو مردم عاقبت * نشد منو تو ما بشیم
تقدیم به دعا خلیل که به خاطر عشق سنگ باران شد
بعد تو من چه کسی را خوشکل خودم صدا کنم بهترینم
ای مسافر غریبه چرا قلبمو شکستی
رفتی تنهام گذاشتی دل به ناباوری بستی
ای که بی تو تک و تنها .توی این غربت سنگی
میدونم بر نمی گردی.شدی هم رنگ دورنگی
همه ی زندگی من اون نگاه عاشقت بود
چرا فکر کردی به جز من یکی دیگه لایقت بود
دوستت دارم
گفتم نگاه مردم اینجا عجیب نیست؟
گفتی: فقط نگاهِ شقایق غریب نیست!
حالا که عطر لاله و گل هم تقلّبیست
احساس لمس عاطفه غیر از فریب نیست
وقتی خدا هم از دل خود ناله میکند
شبلرزههای گریة آدم عجیب نیست
دیگر برای شوکتِ دریا غزل نباف!
موجی که در هوای تو یخ زد نجیب نیست
بس کن عزیز! فاجعه از جای دیگر است
تحریمِ زندگی فقط از ننگِ سیب نیست
میخوانم از نگاهِ پر از اضطراب تو
حتّی برای کشتنمان هم صلیب نیست
احمد شاملو
من عشقم را در سال بد یافتم که می گوید :"مایوس نباش "؟ _ من امید م را در یا ًًًًَََُُُُُُس یافتم مهتاب ام را درشب عشق ام را درسال بد یافتم و هنگامی که داشتم خاکستر می شدم گُرگرفتم . زندگی بامن کینه داشت من به زندگی لبخند زدم، خاک با من دشمن بود من بر خاک خفتم، چرا که زندگی سیاهی نیست. چرا که خاک خوب است . من بد بودم اما بدی نبودم از بدی گریختم و دنیا مرا نفرین کرد و سال ِ بد در رسید : سال اشک سال تاریکی. و من ستاره ام را یافتم. من خوبی را یافتم به خوبی رسیدم و شکوفه کردم. تو خوبی و این همه ی اعتراف هاست. من راست گفته ام و گریسته ام و این بار راست می گویم تا بخندم زیرا آخرین اشک ِ من نخستین لبخندم بود. تو خوبی و من بدی نبودم . تو را شناختم ، تو را یافتم ، تو را دریافتم و همه ی حرف هایم شعر شد سبک شد. عقده هایم شعر شد، همه ی سنگینی ها شعر شد بدی شعر شد ، سنگ شعر شد ، علف شعر شد ، دشمنی شعر شد همه ی شعر ها خوبی شد .... |
تو کی هستی که نگاهت ، مثل قصه پر رازه ؟ تو کی هستی که تو این شب ، نفست غیر مجازه؟ تو کی هستی که با اسمت ، پشت سایه ها می لرزه؟ تو کی هستی که حضورت ، واسه من تنها نیازه؟ با منی مثل خود من ، مثل تن مثل یه پیرهن اما بین دستای ما ، فاصله دور و درازه بذار از تو گر بگیرم ، بذار آفتابی بمیرم آخه این کولی یه عمره ، واسه تو ترانه سازه با تو فردا رو می بینم ، سیب خورشید رو می چینم با تو من صد تا کتابم ، پرم از شعرهای تازه چه نگاه بی نقابی ، چه ترانه های نابی انگاری تموم دنیا ، توی اون چشمای نازه با منی مثل خود من ، مثل تن مثل یه پیرهن اما بین دستای ما ، فاصله دور و درازه بذار از تو گر بگیرم ، بذار آفتابی بمیرم آخه این کولی یه عمره ، واسه تو ترانه سازه...
|
|
منو دریاب...
از تمومه دنیا و داروندارش ،
شونه هاتو کم دارم برای بارش
زخمی خنجر زهرآگین یارم،
تو که تازه اومدی تنها نزارم
به چشام خوب خیره شو ببین چه پیرن
منو دریاب خوب من دارم می میرم
دیگه حتی نایی نیست برای گفتن
خیلی وقت تو سکوت غم اسیرم
یک لحظه خوبی به من بده
از من بگیر روح و تنم
برای یک لحظه خوشی
به هر دری در می زنم
برگردون عمر رفتمو،حتی واسه یه ثانیه
دلخوش کنم ، حتی دروغ
از من مگه چی باقی؟
غربتم را ،آشنایی کنم بهارم
روزامو دریاب عزیز ، دور شد قطارم
تنها یک ثانیه عاشقی به جز این،
هیچ توقعی از این روزا ندارم
دلم گرفت از آسمون
هم از زمین هم از زمون
تو زندگیم چقدر غمه دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی تلخه بهت هر چی بگم
من به زمین و آسمون دست رفاقت نمیدم
دست رفاقت نمیدم دست رفاقت نمیدم
امشب از اون شبهاست که من دوباره دیونه بشم
تو مستی و بی خبری اسیر می خونه بشم
امشب از اون شبهاست که من دلم میخواد داد بزنم
تو شهر این غریبه ها دردم فریاد بزنم
از این همه دربدری تو قلب من قیامته
چه فایده داره زندگی این انتهای طاقته
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ، زهره دریا شدن نداشت
در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار
حتی علف اجازه زیبا شدن نداشت
گم بود در عمیق زمین شانه بهار
بی تو ولی زمینه پیدا شدن نداشت
چون عقده ای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سر واشدن نداشت