من به دنبال کسی می گردم که...
دوستیش
به صمیمیت باران
نگاهش
به معصومیت کودک
عشقش
به گرمی اتش باشد
عشق نگاهش دوست داشتنیست!!
می توان رشته این چنگ شکست.
می توان کاسه ی آن تار شکست.
می توان فرمان داد:
-های!
ای طبل گران,
زین پس خاموش بمان!
به چکاوک اما
نتوان گفت:مخوان!
دنیا کوچیکه و عشق تو ، بزرگ
دستهای من کوچیکه و قلب تو ، بزرگ
چشمهای من کوچیکه و آسمون دل مهربون تو ، بزرگ
اشکهای من کوچیکه ولی غربت تو ، بزرگ
آسمون دل من کوچیکه و ستاره ی عشق تو ، بزرگ
گر چه عشق من کوچیکه و قلبم طاقت غم نداره
اما بدون تا روزی که نفس می کشم و زنده ام
عشق زیبا و قشنگت همیشه توی قلب کوچیکم می مونه
گفتم من زمینم و تو خورشید منی
گفتی پس نزدیکتر به من نشو چون
می سوزی
دور تر هم نرو چون یخ می زنی
دیدم راست میگی
گفتم من رودم و تو دریای منی
دیگه نتونستی چیزی بگی
چون خوب می دونی
قویترین سدها هم نمی تونن واسه همیشه
رود رو زندون کنن
مگه اینکه از سر چشمه خشکش کنن
به بهانه تولد حقایق
غم انگیزی که درد را به درد می آورد
و آتش را می سوزاند
سکوت می کنم تا به خاک سپردن آخرین خاکسترهای
آرزوی برباد رفته ام آبرومندانه باشد،
گریه می کنم با شکوه ،
مثل اقیانوس ،
بلند مثل کوه ،
او نمی شنود و نمی داند که ماه ،
خوشبختی مشترک همه بی ستاره هاست
شگفتا ...!!
وقتی بود . نمیدیدم ..!
وقتی میخواند . نمیشنیدم...!
وقتی دیدم که نبود !؟
وقتی شنیدم که نخواند !؟
چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای صاف و زلال در
برابرت میجوشد و میخواند و مینالد .
تو تشنه آتش باشی و نه آب .....
و چشمه که خشکید ... چشمه که از آن آتش که تو تشنه آن بودی
بخار شد و به هوا رفت و آتش کویر را تافت و در خود گداخت .
و بعد عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا
بود از غم نبودن تو میگداخت....!!!!
چشمانمان را بر گذر قاصدک ها باز کنیم
که زمان ساز سفر میزند...!!
دست به دست هم دهیم
دلهایمان را یکی کنیم
بی هیچ پاداشی حراج محبت کنیم
باور کنیم ...
که همه خاطره ایم....
دیر یا زود همه رهگذر قافله ایم ...!؟
بی خیال دل ساده
نگو که دل سپردی
نگو به خاطر عشق
نشستی غصه خوردی
تو راه عشق پا نذار
نگو که بیقراری
نگو که از فراقش
هزار بهونه داری
رحم کن به چشمای من
که ازگریه بیزارن نذار
که بارونی شن
حال گریه ندارن
عاشقی سوختن داره
میشکنی خیلی ساده
زودی فراموش میشی
بی وفایی زیاده
بی خیال ای دل من
نگو که عاشق هستی
دوست ندارم ببینم
روزی رو که شکستی |
ای چراغ هر بهانه از تو روشن از تو روشن
ای که حرفای قشنگت منو آشتی داده با من
منو گنجشکای خونه دیدنت عادتمونه به هوای دیدن
تو پر می گیریم از تو لونه باز میای که مثل هر روز
برامون دونه بپاشی منو گنجشکا میمیریم تو اگه خونه نباشی
همیشه اسم تو بوده اول و آخر حرفام بس که اسم تو رو خوندم
بوی تو داره نفسهام عطرحرفای قشنگت عطر یک صحرا شقایق
تو همون شرمی که از اون سرخه گونههای عاشق شعر من رنگ چشاته
رنگ پاکه بی ریایی بهترین رنگی که دیدم رنگی آبی آسمونی
وقتی گریه کردیم گفتن که بچه است ... ... ... ... ...
وقتی که خندیدیم گفتن دیوونه است... ... ... ... ...
وقتی که جدی بودیم گفتن مغروره... ... ... ... ...
وقتی شوخ کردیم گفتن سنگین باش... ... ... ... ...
وقتی که حرف زدیم گفتن زیاد حرف میزنه... ... ... ... ...
وقتی که ساکت شدیم گفتن عاشقه ... ... ... ... ...
حالا هم که عاشق شدیم میگن گناهه
وای تو رو خدا گیر ندین
سوگند به غروب عشق ، به اشک شقایق
سوگند به لبخند شیرین و اشک عزم عاشقان
سوگند به نفس، نفس های آخر معشوقان در بند
سوگند به فریاد خون انگیز مرغان در لحظه های جدایی
سوگند به گرمی دستهایت ، به لبخند زیباو دل نوازت
سوگند به اشک هایت که روی گونه های چون صدف جاری می گردد
سوگند به فریاد،فرهاد در بستر پاک شیرین
که دوستت دارم
ای...
من اگه کسی روداشتم دیگه دربه درنبودم با غم وغربت واندوه دیگه همسفر نبودم اگر زخم نخورده بودم تو رو باور نمی کردم توی این حصار پردرد با همه سر نمی کردم نمی کردم عمریه شب زده بودم پشت گریه صدات کردم از پس آینه اشک تا همیشه نگات کردم درد عشق معنای مرگه مسلخه پاییزو برگه قصه عشق و حقیقت قصه گل و تگرگه آخه دردم درده تو بود درده دور از من و ما بود شکله تنهایی و غربت سرنوشته آدما بود با چشمات دنیا رو دیدم حتی من فردا رو دیدم توی قلبه قطره بودن با تو من دریا رو دیدم دریا رودیدم از تو باید می گذشتم ولی افسوس نتونستم تو عروسک بودی و من آخر قصه دونستم تو وجود خالیه تو جز دروغ هیچی ندیدم کاشک می شد بینه حقیقت بیش از اینها می رسیدم می رسیدم سوختم و سوختم و ساختم هر چی داشتم به پات باختم کاش تورو از روز اول مثل امروز می شناختم آخه عشق یعنی شکستن عاشقانه سر سپردن دل سپردن به سرابه در سکوت خویش مردن یه روزی یه روزگاری حرفه بین ما نگاه بود عشق و نقاشی می کردیم نقش ما خورشید و ماه بود بعد از اون واژه نوشتیم جملمون ستاره چین بود مثله دریا آبی بودیم معنی زندگی این بود |
|
چقدر سخته
چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته
و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داده
زل بزنی و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت بشی
حس کنی که هنوز دوستش داری
چقدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیوار تکیه بدی
که یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده
چقدر سخته تو خیال ساعتها باهاش حرف بزنی
اما وقت دیدنش هیچ چیز جز سلام نتونی بگی
چقدر سخته وقتی پشتت بهشه
دونه های اشک گونه ها تو خیس کنه
اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوز
**دوستش داری**
هیچ بارانی نمی بارد مگر صفا دهد.
هیچ گلی جوانه نمی زند مگر هدیه شود.
هیچ خاطره ای زنده نمی ماند مگر شیرین باشد.
هیچ لبخندی نیست مگر شادی بیاورد.
وهیچ بهاری نمی اید مگر سال دیگری در پیش باشد.
پس بگذار باران شوق بر زندگی ات ببارد تا روحت را صفا دهد.
گل های عشق در دلت جوانه زنند تا انهارا به دیگران هدیه کنی .
خاطراتت قشنگ باشند تا همواره بیادشان بیاوری.
لبخند بر لبانت نقش بندد تا شادی را بیفشانی.
و بهار بیاید تا بدانی باز هم فر صت بودن هست......
دیدی نازنین سفر برای تو خیلی بده
هر کی بره سفر دیگه بر نمی گرده
گفتم نرو سفر منو فراموش می کنی
آخرش حرف دلت رو گوش می کنی
گفتم نرو سفر همه چیز یادت می ره
این قلب خسته ی در به درم بی تو می میره
گفتم نرو سفر من تنها می شم
تنها ترین دختر توی این دنیا می شم
گفتم نرو سفر دوری سخته عزیزم
هر چی ستاره اس زیر پاهات می ریزم
رفتی و دلتو دادی به یکی دیگه
حالا نه من،حتی اون هم برات نمی میره
الهی هر کی رفته سفر خیلی زود از سفر بیاد
الهی از تو هم یک خبر بیاد